هی رد شو از این کوچه و هی دل ببر از ما تو فلسفه ی بودنِ این پنجره هایی... *~*~*~*~*~*~*~* دلم گواه خوبی نمیداد یه حس مزخرف افتاده بود تو وجودم باعث بیقراریم میشد، دستام یخ کرده بودن، قلبم تند میزد، دلشوره که میگن همینه نتونستم طاقت بیارم، با عجله یه لباس دم دستی پوشیدم و خواستم بزنم بیرون که مامان رو دیدم مادر جون کجا میری این وقت شب؟ دروغی سر هم کردم
..♥♥.................. دیگه باید بیدار شی ، فک کن همش یه خواب بوده یه کابوس وحشتناک ، هر چی بوده دیگه تموم شده و تو هنوز زنده ای من آدم های زیادی رو میشناسم که روز های خیلی سختی رو گذروندن ، آدم هایی که تنهایی رو دیدن ، آدم هایی که شکست خوردن ، آدم هایی که تو تاریکی موندن ، سقوط کردن و آزار دیدن ، اما دوباره رو پاهاشون وایسادن و از نو شروع کردن وقتش رسیده که بلند شی و دست و صورتت رو بشوری و هر چیزی که آزارت میدن رو فراموش کنی ، فراموش کردن سخته می دونم ، اما این بهترین کاریه که می تونی انجام بدی ..♥♥.................. قهوه ی سرد آقای نویسنده - روزبه معین
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مگه قراره چندروز دیگه زنده باشیم؟ اصلا اگه همین فردا از ناکجاآباد یک سنگ خورد توی دلمون چی؟ اگه عمرمون نبود به دنیا چی؟ پس کی دیوونه باشیم؟ پس کی قراره از ته دلمون بخندیم؟ برقصیم پس کی بریم روی پل هوایی بشینیم ماشینهارو نگاه کنیم از بالا، کیف کنیم؟ پس کی قراره به مسخرهترین چیزها بخندیم؟ پس کی قراره درد دلهامون نپوسه توی دلمون؟ نشینیم کنار هم دوتا استکان چایی بخوریم؟ پس کی غم دنیا تموم میشه از توی دلمون؟ یکوقت به خودمون نیایم ببینیم هرچی روز بوده، هر چی شب بوده، دیگه تموم شده؟ کاش حال بدمون تموم شه کاش یکم زندگی کنیم دیوونگی کنیم
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم